علاقهمندي ها
+
*خاطره اي از حاج آقا مجبتي تهراني درباره بخشش و بخشيدن*
مي گفت : نخستين باري که به حج مشرف شدم و اولين باري که چشمانم به خانه خدا افتاد سجده کردم . آنگاه خطاب به خداوند عرض کردم : *خدايا ! من در همين لحظه ، از تمامي کساني که من حقي به گردنشان دارم گذشتم ؛ چه مالي و چه معنوي ، چه کم و چه زياد ، چه مطلع باشم و چه بي خبر باشم* ،* من الان از هيچ کس ناراضي نيستم و همه را به طور کامل* *بخشيدم .*

آبي زيبا
96/4/9
هما بانو
و ادامه داد : *آنگاه سرم را رو به خانه خدا بالا آوردم و گفتم:*
*خدايا ! من در اين لحظه ، از تو بخشنده ترم ! اگر تو مرا نبخشي !*
*و گفت : و چون هيچ کس از خدا بخشنده تر نيست ، کاملا* *مطمئنم که تو مرا بخشيده اي .*
هما بانو
اينها را چند سال پيش در يکي از شبهاي قدر از زبان آيت الله حاج آقا "مجتبي تهراني" شنيدم و از آن موقع تاکنون هميشه با همين ترفند ، سراغ خدا مي روم و به بخشندگي و مهرباني مطلق او چنگ مي زنم.
يکي از ارادتمندان حاج آقا مجتبي
گوش كن به ....
سلام بهتر شديد؟:)
هما بانو
سلام عليکم .. به لطف خدا و دعاي شما بزرگواران خيلي خوبم .. الهي شکر .. اين دو شب قدر تونستم خوب استفاده ببرم .. خدا به شما اجر الهي بده ..
+
عاشقانه ترين جمله اي که يه پسر ميتونه به دوس دخترش بگه اينه...
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
عزيزم قطع کن خودم زنگ ميزنم:)
2-امام زمان(عج)
93/6/10
+
سکوت که ميکنم هرزگاهي ميشنوم ندايي درونم آرام مي گويد :
.
.
.
.
.
.
.
.
.
ماشالا چقدر خوشگلي . . .
من نميگما نداي درونم ميگه !!! =)

2-ولایت مدار
95/3/2
+
*غيرت يعني اين*
يه موتور گازي داشت که هرروز صبح و عصر سوارش ميشد و قارقارقارقار باش ميومد مدرسه و برميگشت .يه روز عصر که پشت همين موتور نشسته بود و ميروند ، رسيد به چراغ قرمز .
ترمز زد و ايستاد .يه نگاه به دور و برش کرد و موتور رو زد رو جک و رفت بالاي موتور و فرياد زد :
الله اکبر و الله اکــــبر ...
نه وقت اذان ظهر بود نه اذان مغرب .
اشهد ان لا اله الا الله ...

2-گوناگون
94/9/2
هرکي آقا مجيد و نميشناخت غش غش ميخنديد و متلک مينداخت و هرکيم ميشناخت مات و مبهوت نگاهش ميکرد که اين مجيد
چش شُدِه ؟!
قاطي کرده چرا ؟ !
خلاصه چراغ سبز شد و ماشينا راه افتادن و رفتن و آشناها اومدن سراغ مجيد که آقااا مجيد ؟ چطور شد يهو ؟ حالتون خوب بود که !
مجيد يه نگاهي به رفقاش انداخت و گفت :
"مگه متوجه نشديد ؟
پشت چراغ قرمز يه ماشين عروس بود که عروس توش بي حجاب نشسته بود و آدماي دورش نگاهش ميکردن
من ديدم تو روز روشن جلو چشم امام زمان داره گناه ميشه . به خودم گفتم چکار کنم که اينا حواسشون از اون خانوم پرت شه . ديدم اين بهترين کاره !"
همين.
2 فرد دیگر
15 فرد دیگر
+
تو که بي معرفت نبودي بي خدافظي بري
اينو ميدونستم که نيمخواي تو با کسي بري
پيش خودم ميگفتم ميره غير از من با کي
خدا باورم نيمشه زير يه وجب خاکي
بگو بيا بگو اينجا همه چي دروغه
اينا چي ميگن بگو چرا اينجا شلوغه
بذار جوني بمونه تو تنم واسه ي ادامه
ياد قيافه ي نازت همش جلوي چشامه
آخه کي باورش ميشد که تو اينجوري بري
کاشکه ميدونستي با رفتنت ميشکوني دلي و
که ميخواست تا آخرش به پات وايسه بي هدف

محدثه خانوم
93/12/29